*~*~*~*~*~*~*~*
دنیای تو مانند دفترچه نقاشی توست
خوب وبد وزشت وزیبایش پای توست
ان بالاسری دنیا تورا زیبا افرید انچه که خود بینی زدیده افکار توست
#نسی نوشت
*ghalb_sorati* **♥**
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این میارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگیها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتهاند
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
اندازه نگه دارکه اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
😍
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
لبخند بزن :)
ابر های سیاه و کنه سایه ای به بزرگی یک شهر درست کرده بودند که همه جا رو زشت و دلگیر کرده بود
نفس عمیقی کشیدم و عنق به اطراف نگاه کردم ، پارکی که تا دیروز برام جذاب بود و پاتوق همیشگی قدم زدنای وقت و بی وقتم بود ؛ الان دلگیر و نفس گیر بود برام و هیچ جذابیتی هم نداشت
توی سکوت به اطرافم نگاه می کردم ؛ چرا امروز انقدر بهونه گیر شده بودم!؟
مثل یه بچه ی ۵ ساله که با وجود اصرار های زیادش هم مامانش اونو باخودش بیرون نبرده و احساس تنهایی و بی کسی میکنه...
اره دقیقا! امروز عجیب احساس تنهایی میکنم.
حس یه سرباز دلتنگ و خسته رو دارم که توی سرمای شب های زمستونی پست برجک بهش خورده ، همون قدر درمانده و بی اعتراض ..
پوفی کردم چه فلسفه باز شدن یهو . تک خندی کردم و روی نیمکت همیشگیم نشستم و به اطراف چشم دوختم و آدمارو آنالیز میکردم . رفتارشون ، رفت و آمدشون؛ یعنی چند نفر توی این پارک مثل من احساس دلتنگی میکنن!؟
نفس عمیقی کشیدم و به زمین بازی بچه ها خیره شدم
خوش به حالشون ؛ چقدر سرخوش و بدون دغدغه میخندن و بازی میکنن
توی همین فکرا بودم که کسی کنارم نشست ، نگاهی بهش انداختم ، لبخندی زد و گفت: سلام خوبی؟
متعجب نگاهش کردم چه زود صمیمی شد
ممنونی زیر لب گفتم و دوباره به بچه ها نگاه کردم ، دستشو گذاشت روی شونه ام و شاخه گلی رو با لبخند به طرفم گرفت و گفت: ناراحت نباش درست میشه
همون طور که با تعجب نگاش میکردم گفتم چی درست میشه؟
با همون لبخندی که عجیب گرم بود گفت : همه چی ! غصه هیچی رو نخور هیچی موندگار نیست. خیلی به هم ریخته به نظر میرسی!؟
چرا شو نمیدونم ولی جذب شدم به حرف زدن باهاش ، نگاهی به شاخه گلی که هنوز تو دستش بود انداختم و گفتم : درسته! حال دلم ابریه
سری تکون داد و شاخه گل و به دستم داد و اشاره ای به آسمون که ابراش کنار رفته بودن و خورشید به زیبایی میدرخشید کرد و گفت : ابر موندگار نیست. لبخند بزن:)
و بلند شد و به سمت خروجی پارک رفت؛ نگاهمو از مسیر رفتنش گرفتم و به آسمون دادم . انگار که داشت بهم لبخند میزد و حرفای اون غریبه رو تکرار میکرد
شاخه گل رو به صورتم نزدیک کردم و با تموم وجود بوش کردم . بوی طراوت میداد ، لبخندی روی لبم نشست و به اون غریبه فکر کردم
چه خوبن آدمایی که خیلی غریبه ان ولی حواسشون به همه چیز هست
زندگیتون پر از این غریبه ها:)
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
زینب یعقوبی
به نام خالق هستی
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
🔰وقتی انسان زیاد به یادخدا باشد، این یادخدا در جان انسان نفوذ میکند
و درذهن نقش می بندد، عواملی که باعث غفلت انسان میشود را ازدل ریشه کن میکند وتقوای دینی راتقویت میکند.
این زمینه رستگاری انسان است
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
✅برپایی نمازبخاطر یادخداست
((اقم الصلاه لذکری))
و یاد او موجب آرامش دلهاست
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
منبع: دارالقرآن بقیه الله شهرستان بهار